و خدایی که در این نزدیکی است...

تو این یک ماه مقاله م برای چهارمین بار ریجکت شد...

البته از ژورنالهای بالا شروع کرده بودم. اما خب ظرفیت بالایی میخواد که ادم اعتماد به نفسش نره...

و خدایی که در این نزدیکی است......

دیشب، گریه کرد و دعایی که کرده بود رو گفت....

با اشک میگفت، یادته با ذوق شروع کردیم....

از گریه ش تمام تن‌ و بدنم لرزید....

من چیکار کردم خدایا؟! چرا اشکش رو درآوردم....

پ.ن.

# خدای مهربان و رئوفم، کمکمون کن به فضل ت ای مهربان ترین....

# دیشب قول دادیم که تمام تلاشمون رو بکنیم...

# خدایا کمکم کن مهربان ترین، کمکم کن آروم باشم و دلم آروم.....

# و‌ قدم‌ مثبتش و یک گل خوشگل جلوی آینه و دل آروم من...

و خدایی که در این نزدیکی است......

و امشب خودمان را مهمان آب هویج بستنی خوشمزه ای کردیم و‌چه قدر چسبید ... هم خودش و‌ هم حس زیبایی که پشتش بود...‌‌‌‌ حس تلاش پشتش برای درست کردن چیزی که داشت خراب میشد... حس قشنگی که ف... دریافت میکرد... حس آرامشی که ر... داشت از آروم بودن ف... میگرفت. حس هیجانی که ف... داستان ما  از بسته بندی بستنی و طعم قهوه  آن میگرفت و ته دلش قند آب میشد:))پ.ن.# راستش من خیلی دوست ندارم آدمها لحظات خوبشان را جار بزنند. اما مجبورم‌ که از این به بعد تلاشم را برای ثبت لحظات خوب زندگی بیشتر بکنم، تا یادم نرود این اتفاق‌های به ظاهر کوچک و اما خیلی خوب... تا یادم نروند... که وقتی یادم میروند خیلی بد میشود...# ر...عزیزم یادم‌نمی رود این قدم های مثبتی که بر میداری برای اصلاح...# آب هویج بستنی، شاید مساله خاصی نباشد اما برای مختصات ما قدم بسیار بسیار خوبی بود..#‌محبت مگر چیزی غیر از اینهاست؟... و خدایی که در این نزدیکی است......